بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

دیروز و امروز و فردا

/

میدانی من همیشه فکر میکردم که در زمان اشتباهی به دنیا آمدم . باید در زمان خانه های حوض دار فیروزه ای، تراس های پر از شمعدانی، لا به لای بوی مست کننده ی بهارنارنج های بهار ، کاهو سنکجبین های تابستانی، گلپر های پاشیده شده ی روی انار پاییز و بوی پوست پرتقال روی بخاری، بوی بیدار کننده ی کلوچه های داغ عید در روزهای آخر اسفند، کنار کرسی ای با پتوی قرمز به دنیا می آمدم. بزرگ میشدم و در زمان چادر های گلدار و سبیل های داشت مشتی ها و ریز ریز خندیدن های درون پستوی خانه عاشق میشدم...

اما فانتزی های ذهن فانتزی پسندم را که کنار میگذارم، با خودم فکر میکنم ما چه میبینیم از آن مردسالاری بی حد و اندازه ی آن زمان ها را، تشویش زنده باد و مرده باد های هر روزه را، چه میفهمیم وبا را، طاعون را...چه میفهمیم از سر زا مردن ها؟ چه میفهمیم قنات را، چاه را، حمام های عمومی را، امراض شایع پوستی را... چه میدانیم از چراغ های نفتی و ترسناکی سایه های شب های تنهایی را... چه مفهمیم خیلی از چیز ها را!
امروز هم قشنگ است، نو است و تازه! مشکلات امروز را چون میفهمیم ذهنمان چیزی را برای خودش میسازد که بی درد باشد، بی رنج باشد! بی بدبختی ها و سگ دو زدن های امروزه و حسرت ها باشد! و چه چیزی دم دست تر از خاطره های خوب گذشتگان...
نمیدانم چه خاطره هایی برای نسل بعد تعریف خواهیم کرد که آن ها هم روزی فانتزی این روزهای ما را داشته باشند... انقدر زود پیش میرویم که اگر تکان نخوریم در همان فانتزی های شیشه های رنگی خانه های نداشته یمان خواهیم ماند...
قلب های تپنده در واتس اپ از طرف آنی که باید باشد خوب است، دورهمی های کافه ای خوب است، شب بخیر ها و دوستت دارم های آخر شبی، بیهوش شدن های هنگام چت، عکس ها و صداهای یهو، بوی ورقه های کتاب... تمام این ها خوب است و دوست داشتنی.

شاید فرداها، همین چیزهای نا موزون امروزه حسرت آن روزهایمان شوند. اصلا از کجا میدانیم فردا که بیدار میشویم همه ی این ها باشند؟
گذشته ی ندیده یمان را به دوش نکشیم که اگر هم دیروز به دنیا می آمدیم احتمال همین لیلی و مجنون شدن فانتزیمان باز هم یک در میلیاردها میلیارد بود...به درد و رنج امروزمان خو کنیم امروز را زندگی کنیم از روزمرگی ها هم لذت ببریم و فانتزی هایمان را در فرداها بسازیم که " باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را"*


*سعدی
نویسنده : انگور ۱۱ لایک:)
🍁 غزاله زند
۱۹ مهر ۱۵:۲۱
قدرت قلمت وصف‌ناپذیره :)  🌸🍃
برای من جزو بهترین نویسنده‌های وبلاگی هستی که وقتی مینویسه،خوش مینویسه! :) 
پاسخ :
خیلی ممنوووونم از تفریفت غزاله زند جان عزیزم ^_^
.
میدونی این کامنتت باعث شد به این فکر کنم که حتما وقتی یه چیزیو میزارم نباید حتما خود خود مطلوب من باشه . مثلا من خودم اینو خیلی دوس نداشتم خیلی کلنجار رفتم که بزارم؟ نزارم؟
پسر مشرقی
۱۹ مهر ۱۷:۰۰
ما توی دوره ی گذاری هستیم که زندگی دیروزمون برا امروزمون نوستالژیک شده و امروزمون هم قطعا برای فردا.
اوایل متنت رو که می خوندم این جواب رو حاضر کرده بودم که منم همین طرز فکر رو داشتم تا زمانی که فیلم نیمه شب در پاریس وودی آلن رو دیدم. و چه جالب بود که شخصیت اصلی دغدغه ی زندگی توی گذشته ی معاصری رو داشت و فکر می کرد برای اون دوران ساخته شده. وقتی به طریقی رفت به گذشته دید هنرمندهای های اون عصر دلشون می خواد توی یک گذشته ما قبل تر می بودن و همین طور این روند ادامه داشت...
ولی خودت در ادامه جوابی رو دادی که بیشتر بهم یقین داد هرکس آدم دوران خودشه...
پاسخ :
ااااااره دقیقا منم الان یهو نیمه شب در پاریس اوند تو ذهنم اصلا یادش نبودم تا اینکه کامنتت رو خوندم . میشد ازش ایده بگیرم اگه قبلا اومده بود تو ذهنم :))
.
پس چرا مث دوران خودمون رفتار نمیکنیم؟:(
میم _
۱۹ مهر ۱۹:۳۸
چقدر خوب نوشته بودی..وای وای -_-
بیشتر بنویس لطفا
پاسخ :
ممنوووووونم میم جانم . فک نمیکردم دوستش داشته باشین . از اینا که فک نکنم دوس داشته باشین زیاد دارم :))
آقاگل ‌‌
۱۹ مهر ۲۰:۱۶
یه وقتایی به متنایی که مینویسی حسودیم میشه. اینقدر که رک و راسته و اینقدر که امیدبخشه و اینقدر که هیچ چیز اضافه ای نداره. عالی بود و روحیه بخش. 
.
این غزل سعدی رو استاد شجریان توی آلبوم خیال خونده. برید گوش کنین. چقدرهم خوبه. :)

پاسخ :
خیلی ممنونم ازت آقاگل عزیز که همچین تصوری داری ^_^ بسیار خوشحال کننده بود برام که برای کسی که خودش خوب مینویسه و خوب میخونه نوشته ام این تعریف رو داشته باشه. خودم حس میکردم توش نصیحت گونه داره که نمی تونم حذفش کنم . خوشحالم که همچین حسیو به بقیه القا نکرده 
.
انقدر خاطرات فوق العاده و محزونی با این آهنگ دارم که نگو
آشنای غریب
۱۹ مهر ۲۳:۵۹
اینکه عالی نوشتین شکی نیست 

اما اگر از بزرگتر هامان که سختی گذشته را کمی چشیده اند بپرسیم میگویند زمان قدیم یه عالم دیگه ای بود

یا نه اصلا چرا از اونا بپرسیم
 خونه قبلی ما ببخشید گلاب به روتون هم دسشویی ته حیاط بود هم حموم
زمستون های سرد تبریز تو حیاط میرفتیم حموم ، اما این مشکلات به نظر من خیلی گوارا تر  از مشکلات امروزه من است
حالا این نظر منه هااا نظر دیگران هم محترمه
پاسخ :
احتمالا هم مادر پدرامون از نسل قبلشون رضایت بیشتری داشتن . واقعا کم دیدم کسایی رو که راضی باشن از نسلشون.
اتفاقا امروز توی دانشگاه سر کلاس بخشی از بحث همین بود که اکثرا میگن زمان قدیم عالم دیگه ای بود. اون موقع فک میکنم نظم جامعه خیلی با زندگیشون منطبق بوده اما الان توی گذار به مدرنیته نظم جامعه متفاوت شده و هنوز باهاش همگام نشدیم
Miss Author
۲۰ مهر ۰۲:۳۵
احتمالا... امروزِ ما هم فانتزیِ بزرگ و نشدنیِ آیندگان میشه! همیشه چیزی که هستُ دوست نداریم اما به شدت چیزی که نیست (تو حال حاضر) و دور از دسترس و ندیده هستُ میپسندیم! چه بسا اگر تو اون دوره بودیم انتظارِ این دوره رُ میکشیدیم! ما به هیچی قانع نیستیم و لذت بردنُ یاد نگرفتیم عمیقا
پاسخ :
چرا واقعا به هیچی قانع نیستیم؟ این روح زیاده خواهمون لبریز کرده دیگه واقعا :(
Miss Author
۲۰ مهر ۰۲:۳۵
احتمالا... امروزِ ما هم فانتزیِ بزرگ و نشدنیِ آیندگان میشه! همیشه چیزی که هستُ دوست نداریم اما به شدت چیزی که نیست (تو حال حاضر) و دور از دسترس و ندیده هستُ میپسندیم! چه بسا اگر تو اون دوره بودیم انتظارِ این دوره رُ میکشیدیم! ما به هیچی قانع نیستیم و لذت بردنُ یاد نگرفتیم عمیقا
ــ یاس ــ
۲۰ مهر ۱۰:۵۶
امروز بهش فکر میکنم.به دوست داشتنی‌های همین دنیامون که ناخواسته توش گیر افتادیم:)
پاسخ :
بنویسش براموووون من خودم خیلی دوست داشتم دوست داشتنی هامون رو به مطلب بیشتر اضافه کنم اما هر چی فک کردم دیدم انقد داریم سریع پیش میریم که مدتی بعد همه این چیزا نیست!!
پسر مشرقی
۲۳ مهر ۲۲:۴۳
واقعا جواب سوالت رو نمی دونم...
پاسخ :
فک کنم اگه میدونستیم خیلی از زندگیمون حل بود
Miss Author
۲۵ مهر ۱۲:۴۱
شاید چونکه تو شرایط های بهتری قرار نگرفتیم و به پختگی کامل نرسیدیم تا بتونیم معنی و تفاوت لذت و از درد درک کنیم!
پاسخ :
شاید...
Miss Author
۲۵ مهر ۱۲:۴۳
البته که ذات انسان کمال طلبه!
پاسخ :
ااااره اما دیگه انقد لبریز کرده که دیگه به هیچی قانع نمیشیم انگار
گلاویژ ...
۲۸ مهر ۰۸:۳۴
اون پاراگراف اول پست، حسابی رنگ پاشید به امروزم :) 
پاسخ :
چقدر خوووب . همه روزهات خوشرنگ باشه^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان