بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

قایمِ صغری و کبری

/

مادر که رفت، گریه نکردم تا الان هم یادم نمی آید که برای رفتنش گریه کرده ام یا نه! روزهای زیادی از برای نبودنش گریه کرده ام اما برای رفتنش هنوز نه! این هنوزی که میگویم نزدیک ۱۲ سالی میشود! تنها رفلکس خشمگینانه یا غمگینانه ای که داشتم در تمام این سالها، فقط خلاصه به آن لحظه ای میشود که فامیل با شیون به خانه می آمدند و من یک لحظه فریاد زدم که بگو خفه شن!!!!! ( که هنوز نفهمیدم چرا؟)
بعد از آن دیگر چیزی نبود! نه در مراسم بودم، نه در مسجد، نه هیچ جا! خودشان فهمیدند که نباید کاری به کارم داشته باشند. فرستادنم خانه ی یکی از اقوام و بازی کردیم، فیلم دیدیم و من خیلی زود یادگرفتم که بهترین رفلکس دنیا در مقابل غم ها قایم موشک است! دست کم آن موقع که قایم موشک بازی میکردم اینطور بود و بعدتر ها عادت شد. هر جا که غم فزونی میکرد من بازی را شروع میکردم. قایم میشدم و به روی خودم نمی آوردم که اتفاقی افتاده است. قایم میشدم، خودم خودم را پیدا میکردم، بعد باز قایم میشدم و چرخه ادامه داشت! حرفه ای شده بودم و تو در تو قایم و پیدا میشدم. این یک تعریف خلاصه از زندگی، از یک دیدگاه به شدت خاص و عام و یک برش متفاوت است. دیگر بازی این پلان ها برایم مثل آب خوردن است، فقط آنجایی که قرار است خودم را پیدا کنم کمی سخت می شود! کمی خوب از آب در نمی آید! کمی برداشت های زیادی لازم دارد! مثلا همین قایم شدنم بعد از مرگ (که هنوز هم این کلمه را سخت مینویسم) ۱۰ سال طول کشید! ۱۰ سال منتطر بودم که خودش بیاید و مرا پیدا کند و از انجا که دیدم که انگار واقعا گم شده ام، خودم رفتم و هم او را وَ هم خودم را زیر خروارها خاک پیدا کردم! 
حالا هم نزدیک دو سالی است که باز در قایم شدن صغری و کبری رفته ام، میخندم، ادامه میدهم، نفس میکشم و به روی خودم نمی اورم. منتظر نیستم اما خودم را هم پیدا نمیکنم! شاید هم منتظرم و خودم هم نمیدانم!
اما از این بازی همیشگی خسته شدم. از این همه قایم شدن و دیر پیدا شدن ها.هر بار می ترسم باز هم ۱۰ سال بعد پیدا شوم و بد تر از آن، می ترسم آنقدر قایم بشوم که فراموش کنم در حال بازی ام. سرم به بازی دیگری گرم شود و یادم برود که باید خودم را پیدا کنم.
 میدانی؟میترسم، میترسم از اینکه همیشه قایم بمانم!
نویسنده : انگور ۵ لایک:)
کاکتوس ..
۱۰ آذر ۱۷:۳۳
اخه تو چرا انقدر خوبی دختر؟! حتی اسمت هم یه آرامش خیلی خاص همراهش داره.. مهربونیت، قلم جذابت، قوی بودنت، چهره ی جذابت و ... همشو از صمیم قلبم تحسین میکنم. :-* 
بی ربط به پست بود ولی دوست داشتم که حسمو بهت بگم :-)
پاسخ :
من و این همه خوشبختی محاله محالههه :))))
انقدر ذوق کردمااا که نگو چشام برق بزد خورد رو گوشی برگشت چشامو کور کرد:))) حالا جدای از شوخی توی همیت ابعادها از این حس خوبی که بهم دادی ذوق کردم ^___^ 
ازش اسکرین گرفتم ببینمش بعضی وقتااا . خیلی حس خوبیه یکی راجع به آدم اینطوری فک کنه ^_^
شارمین امیریان
۱۰ آذر ۱۹:۰۳
وای عالی بود. خیلی عالی بود! با وجود غم عمیقش...
پاسخ :
ممنووونم ازتون ^_^
.فاطمه .
۱۰ آذر ۱۹:۵۶
باهاش روبرو نشی,تا ابد باید قایم شی

پاسخ :
منم باهات موافقم که با خیلی هاش باید رو به رو شد . اما بعضی هاشم انکان رو به رویی نداااره
میم _
۱۱ آذر ۱۳:۳۶
این قایم شدنها فقط خود ادم رو داغون میکنه
باید باهاش مواجه شد و قال قضیه رو کند
هر چند که بین حرف زدن و واقعا انجامش دادن،فاصله زیادی است
پس شاید درست نیست اینقدر صریح نسخه بپیچم
پاسخ :
تا حدی قبول دارم و کاملا میفهمم چی میگی اما یه چند تا موردی هست اینکه عموما ادم ها نمی فهمن دارن قایم میشن!!!! یعنی بخش اعظمیش توی غم های بزرگ اینطوریه . مثلا توی مراحل سوگ و فقدان مدت زیادی توی انکار میمونن و خودشون نمی دونن . این آدما خودشون برا خودشون واقعا کاری نمی تونن بکنن و اینجاست که مسئله زمان مطرح میشه. یه مورد دیگه هم هست که غمه روبه رو شدنی توش نیست. ترس رو میشه روبه رو شد اما وقتی تبدیل به غم شد دیگه نمیشه
اینجاست که به این نتیجه میرسم که شاید مطلبمو خوب ننوشتم :))))) و حرفی ندارم دیگه ، پایانشو باز میذارم :)))
Faber Castel
۱۲ آذر ۱۰:۰۵
فقط می تونم بگم... نمی دونم. :)
پاسخ :
:)
Miss Author
۱۲ آذر ۱۸:۰۳
به ی جایی که میرسی دیگه میترسی از ی سری چیزایی که واست عادی بودن و خسته کننده میشه دیگه... این خودخوریا خودش ترسناکه
پاسخ :
کلا دنیا جای ترسناکیه 
هنوز... هنوز...
۱۳ آذر ۰۸:۴۵
با کاکتوس خیلی موافقم...
پاسخ :
واااای خیلی ازت ممنونم ^_^
بازم میگم من و این همه خوشبختی محاله محاله محالهههه
بلک من
۱۳ آذر ۲۲:۳۱
چه خوب بود و چه غمگین بود
پاسخ :
:)
گلاویژ ...
۱۷ آذر ۰۷:۵۸
واقعا درسته که میگن دنیا به کسی رحم نمی کنه... 
پاسخ :
اره واقعا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان