بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

وابسته ی چیزهایی که نیست

/

حیف که نمی توانم از تو مراقبت کنم. در برابر سختی، در برابر مریضی، در برابر غصه، در برابر خستگی... وقتی به این نتوانستن فکر میکنم عجیب از پا می نشینم، مثلا دیشب که زلزله آمد. زلزله ام از آن چیزهایی است که نمی توانم تو را در برابرش مراقبت کنم. دیشب هم از پا نشستم. از پا نشستن به معنای واقعی کلمه است. آن موقع که زانوانت سست میشود، کمرت خم و شانه هایت بار جهان را یکباره حس میکند. بار سنگین زندگی، بار سنگین تعلق، بار سنگین وابستگی... می مانم که از کی این همه من وابسته شدم! وابسته ی خیلی چیزها، حتی وابسته ی چیزهایی که نیست، وابسته ی مراقبت کردن از تو، در سختی، در مریضی، در غصه، در خستگی...
اما 
تو که هیچ!
خودم را هم نمی توانم...


نویسنده : انگور ۹ لایک:)
Miss Author
۳۰ آذر ۱۳:۳۳
خیلی همذات پنداری کردم
پیمان محسنی کیاسری
۳۰ آذر ۱۶:۰۰
من هم درک می‌کنم اما شاید نه به اندازهٔ کافی : )
بیشتر از متن و احساس توش لذت بردم.
🍁 غزاله زند
۳۰ آذر ۱۸:۵۶
دقیقا حس بابامه :)  وقتی دیشب زلزله اومد . . .
میم _
۰۱ دی ۰۹:۲۸
احساس عجز توام با ناراحتی داره این وابستگی
آقاگل ‌‌
۰۱ دی ۲۲:۴۰
بگو به رکعت چندم رسیده است نماز؟!

که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان