بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

بهشت

+ دیدی امسال اردیبهشتی نشدیم

- یعنی چجوری؟ نمیشه خردادی بشیم؟

+ پر از دوست داشتن، پر از شمعدونی و اقاقیا و پیچ امین الدوله. میگم... میدونی بهشت کجاست؟

- هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت


 بشنوید: آن شب اردیبهشت یادت هست؟


دریافت
نویسنده : انگور ۳ نظر ۶ لایک:) |

تماما مشترک

نشسته ام رو به روی همان پنجره ی شمالی که صحبتش را کرده بودم، نشسته ام و این باران غم انگیز را نگاه میکنم و در لیوانی که شبیه اوست چای مینوشم. قربانی گذاشته ام و بی قرارش را میخواند:

" سیری مباد سوخته‌ی تشنه کام را"

 لابد هرکس از زیر پنجره ام رد شود یکباره در غمم مشترک میشود، به بالا نگاه میکند و قربانی میخواند:

" ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست"

  اشک هایم در عمق چشمان رهگذر میریزد. حالا من و او تماما مشترکیم، در قربانی، در غم، در اشک... میخواند:

"ای سایه صبر کن که برآید به کام دل"

 هر دو صبر میکنیم...مشترک نه! یکی میشویم. صبر کردن ما را به وحدتی عمیق و غمگین میرساند... عجیب است اما با تمام رهگذران یکی میشویم... عجیب تر انکه در این دنیا همه رهگذرند...

یکی شوید...



دریافت

نویسنده : انگور ۷ نظر ۷ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان