شب
جمعه ۲۷ بهمن ۹۶
۲۳:۲۵
کاش میشد برایت مقداری "شب" بفرستم. مقدار مناسبی از امشب تهران، همانقدر خنک، همانقدر نمناک و همانقدر از پشت پنجره آرام. راستش را بخواهی این هوا تنها چیزی است که مقادیری در این ایام آلوده پرزهای دماغمان را نوازش میدهد و به آن دلخوش میشویم از آنکه هنوز نفس میکشیم...
کاش میشد برایت مقداری شب بفرستم. همانقدر تاریک، همانقدر روشن و همانقدر پر از قصه. از پشت پنجره به روشنی چراغ ساختمان ها نگاه میکنم و برای هر کدامشان یک قصه و یک عاشقانه ی آرام تصور میکنم. عاشقانه ای که می تواند مادر باشد، پدر باشد، خواهری، برادری، خیال آدم دوری یا حتی یک تنهایی بی تلاطم باشد. عاشقانه ای که به آدمی زنده است و چه امیدی بهتر از داشتن آدم ها...
کاش میشد برایت مقادیری شب بفرستم. همانقدر دلخوش، همانقدر امیدوار و همانقدر خودم...
۶ نظر
|