بهشت
+ دیدی امسال اردیبهشتی نشدیم
- یعنی چجوری؟ نمیشه خردادی بشیم؟
+ پر از دوست داشتن، پر از شمعدونی و اقاقیا و پیچ امین الدوله. میگم... میدونی بهشت کجاست؟
- هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
بشنوید: آن شب اردیبهشت یادت هست؟
+ دیدی امسال اردیبهشتی نشدیم
- یعنی چجوری؟ نمیشه خردادی بشیم؟
+ پر از دوست داشتن، پر از شمعدونی و اقاقیا و پیچ امین الدوله. میگم... میدونی بهشت کجاست؟
- هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
نشسته ام رو به روی همان پنجره ی شمالی که صحبتش را کرده بودم، نشسته ام و این باران غم انگیز را نگاه میکنم و در لیوانی که شبیه اوست چای مینوشم. قربانی گذاشته ام و بی قرارش را میخواند:
" سیری مباد سوختهی تشنه کام را"
لابد هرکس از زیر پنجره ام رد شود یکباره در غمم مشترک میشود، به بالا نگاه میکند و قربانی میخواند:
" ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست"
اشک هایم در عمق چشمان رهگذر میریزد. حالا من و او تماما مشترکیم، در قربانی، در غم، در اشک... میخواند:
"ای سایه صبر کن که برآید به کام دل"
هر دو صبر میکنیم...مشترک نه! یکی میشویم. صبر کردن ما را به وحدتی عمیق و غمگین میرساند... عجیب است اما با تمام رهگذران یکی میشویم... عجیب تر انکه در این دنیا همه رهگذرند...
یکی شوید...