دون دونی
عالم و آدم میدونن که من عین چی از آبله مرغون می ترسیدم ! میدونین که اگه اپیدمی بشه یه جا باید شانس زیادی بیاری که قسر در بری!
مدتی یه جا مشغول بودم که تعداد زیادی بچه رفت و آمد داشتن و یکیشون آبله که گرفت من تا یه ماه از شعاع چند کیلومتری اون محل هم رد نشدم(یعنی میخوام بگم که همچین آدم جون دوستِ زیبا پسندی ام) یه روز مجبور شدیم تا اونجا بریم و لیدی نون به قول داد که من توی ماشین می مونم و اون ده دقیقه ای میره و برمیگرده! از مدل زندگی من که یهو ممکن همه چیز بر عکس بشه! مجبور شدم پیاده بشم، یه بچه تقریبا گم شده بود و منم نمیشد کاری نکنم! ساعت ساعتی بود که من هیچ کدوم از بچه ها رو نباید میدیدم! وقتی مطمعن شدیم بچه گم نشده ، وقتی با خیال راحت داشتم میرفتم بشینم تو ماشین . دو تا از بچه ها رو دیدیم :|
موقع برگشت لیدی نون گفت نترس دوتاشون قبلا آبله گرفته بودن! سه ساعت بعد لیدی نون زنگ زد و گفت : انگور عزیزم! انگور جانم! قشنگم! (باید بدونین لحن ما فقط موقعی این شکلی میشه که یا یه چیز میخوایم یا اون یکی داره می میره) گفت: متاسفم آبله مرغون گرفتی رفت! یکیشون آبله گرفته همین امروز! بماند که چقدر وسط خیابون پای تلفن از الفاظ زشتی استفاده کردم و لیدی نون غش غش می خندید! حس میکردم تباه شدم و از دست رفتم! :)) تا یه ماهی هر روز درجه تب میذاشتم!
یه سالی میگذره از اون جریان! و امروز من آبله مرغون گرفتم!!!!
و رفلکس همه اینه: شوخی می کنی؟ :))))))))))))
+ههههههه :)) گرفتی بالاخره
+..... :)))
من الان یه انگور زشت دونی دونی و تباه شده ام! :( ببخشید همین که پست بذارم خیلیه . شاید نتونم زیذد سر بزنم به پیجاتون.