بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

از عکس تو و بغض همینقدر بگویم...*

/




دخترک داشت صفحه ی اینستااگرامش رو بالا و پایین میکرد که میخکوب شد روی یه عکس . غم عالم از عکس درومد، سوزن زد تو چشماش و ریخت توی قلبش.         

رفتم که پشت سرش دیدم فقط عکس یه کافه اس! آدمی توش نیست. اما بغض عکس بدجوری افتاده بود گردن دخترک، سرشو گرفت بالا گردنشو حسابی کشید تا که بغض لعنتیش که مث گردو گیر کرده بود توی نفسش رو قورت بده...

طبق عادتش تسبیح دور دستتش رو یخورده چرخوند، بغضش رو فرو انداخت پایین و گفت:" این زاویه برای من خیلی آشناعه . من همیشه همینجا مینشستم . درست بعد از وقتی که از در کافه میرفتم تو و سلام میدادم و لبخند میزدم. و سرمو و می چرخوندم توی کافه و لابه لای دودهای سیگار دنبالش میگشتم . پیداش که نمی کردم می پرسیدم نیست ؟ وقتی جواب میشنیدم چرا . میرفتم دوباره می گشتم و میدیدم مثل همیشه نشسته و سرشو انداخته توی یه کتاب و با عینکی که زده خیلی جدی چشم دوخته به کلمه هاش . میگفتم عه این پیرهنتو پوشیدی. اصلا با این نمیشناسمت . عینکشو برمیداشت و کتاب رو میبست . جاش دقیقا همین روبه روی عکسه بود ".

دکمه ی خاموش رو زد و صفحه ی گوشی سیاه شد . گفت: نور گوشی اذیت می کنه چشمامو.

اما همچنان زل زده بود به صفحه ی سیاه گوشی . میدونستم توی اون صفحه ی سیاه داره چی رو میبینه. عکس اون کافه ی سفید اصلا ازچشماشافتاده بود روی صفحه . 

اما نمیدونستم دیگه توی اون کافه، توی اون زاویه ی آشناش چی ها که نمیبینه...

یه آه کشید و یه قطره افتاد روی صفحه، شست تمام خیال کافه رو...



* از عکس تو و بغض همینقدر بگویم:
دردا که چه شب ها... چه شب ها... چه شب ها
حامد عسکری
نویسنده : انگور ۳ لایک:)
bahar ...
۲۵ خرداد ۱۵:۳۰
یادفیلم شهرزاد افتادم
پاسخ :
منم تو همون مایه ها فیلمم :|
فاطمه :-)
۲۵ خرداد ۱۵:۳۶
دردا که چه شبها چه شبها چه شبها...
عالی نوشتی..‌
پاسخ :
قربان شما :*
خیلی شعر خوبیه
آقاگل ‌‌‌‌
۲۵ خرداد ۱۷:۵۲
به قول استاد ابتهاج:

تو رفته ای که بی من تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو شب ها سحر کنم...


پاسخ :
نسمیده بودم این شعرشونو ...
ممنونم ^_^
دلقــ ــک
۲۵ خرداد ۱۷:۵۸
بعضی از عکسا، آهنگا، عطرها اصلا آدمو غرق میکنه توی خاطرات ....
پاسخ :
آره لامصباااا
ree raa
۲۵ خرداد ۱۸:۰۶
ما در عکس ها زندگی میکنیم ...
پاسخ :
آره . انقدری ه تو حالمون زندگی نمی کنیم...
طاها میرویسی
۲۷ خرداد ۰۴:۴۶
اوف
کاش میشد فراموش کرد :( ...
پاسخ :
فراموشی مرض خوبیه واسه آدما واقعا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان