خواب هایم از تو روشن است...
يكشنبه تیر ۲۷ ۱۳۹۵، ۱۳:۰۵
/
میشود امشب ولیعصر را با هم قدم بزنیم؟
خسته ام از این انقلاب پر التهاب
میشود دم صبح از کشاورز عبور کنیم؟
بعد تو مرا تا دم خانه همراهی کنی
تا رخت خواب پر از خیال آغوشت
من صبح تنها و حوالی گریه بیدار شوم
ساعت را نگاه کنم و هنوز یک ساعت دیگر باقیست
باز بخوابم و تو اینجایی
نشسته بر بالین تخت، نشسته بر ابتدای آغوش
چه یک ساعتی بشود...
نویسنده : انگور