بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

به تو نامه مینویسم...

/

وقتی تو رفتی و من رفتم... وقتی شروع کردیم به دور شدن، غمگین بودم، دیوانه وار غمگین بودم...

اما مهمتر از آن، باید خودی را پیدا میکردم که جایی جایش گذاشته بودم! باید منی پیدا میشد که دوستش داشته باشم! باید من خودم را دوباره پیدا میکردم و در آغوش میگرفتم...

امروز کمتر غمگین و دیوانه وار محزونم، اما خودم را همراه خودم دارم و عجیب تر آنکه فکر می کنم، من هرقدر که از تو در جست و جوی من دورتر شدم، تو بزرگتر شدی... به جای آنکه دور و کوچک و نقطه مانند شوی، بزرگ تر شدی...


امروز منی را همراه خودم دارم که دوستش میدارم اما مهمتر از آن، تو کجایی که من را دوست بداری؟

نویسنده : انگور ۳ لایک:)
کفشدوزک بلاگ
۲۰ آبان ۱۵:۵۸
(-: دلم واسه صدات تنگ شده انگورجانم چرا نمیزاری دیگه؟
پاسخ :
ای جااااااااانم ... نشد دیگه ببخشید میزارم یه روز
میم _
۲۰ آبان ۱۷:۳۶
یاد ینگ افتادم تو سریال گری اناتومی
اونجا که دوس پسر قبلیش ولش کرده بود و یه جورایی خوشحال شده بود.
میگفت خودم شدم،ازاد شدم
متن منو یاد اون صحنه انداخت.
پاسخ :
وای وااای واااای 
نمی دونی چه ذوقی کردم از اینکه یکی احتمالا گری آناتومی رو به دقت من دیده باااشه .... خیلی ذوق کردم
Lady cyan ※※
۲۱ آبان ۱۸:۱۲
ویییییییی ای خدا...
پاسخ :
:)
بای پولار
۰۷ آذر ۱۱:۳۵
چه تعبیر جالبی: دورتر شدم اما بزرگتر شدی...
هیییی...
پاسخ :
واقعا هعیییی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان