کاش بد نشود آخر این قصه ی بد
یکی از دوستام زیر عکس فوق العاده ی خودش توی اینستاگرام یه متنی نوشته بود که آدم همیشه تنهاست... از نظر من تاثیرات شبه همه ی این تنهایی ها...
من رو برد به یک سال پیش همین حدودا...
خسته و گریون با حال خراب یه پست گذاشته بود راجع به تنهایی و دنیای وحشت آور . اون شب من دنیام خوب بود و آروم . کسی که باید میبود بود و من به تمام روزهای فوق العاده ایمان داشتم ...
بهش پیام دادم و گفتم میخوام برات یه داستان بگم ! داستان درام کمدی تراژدی راز آلود ترسناکی که منتهی شده بود بودن اون کسی که باید .
این کار رو میکردم برای کسایی که نا امید بودن و منتظر و از پا افتاده... که کسی که فکرش رو نمی کنی یه جا میاد برای موندن...
امشب تو اینستا میگشتم با آدمی که نیست و خیالی که هست و یه پایان باز برای داستان خودم...
و چقدر احتیاج داشتم که یکی بیاد و بگه میخوام برات یه داستان بگم ... از ادمی که اومد و رفت و برگشت...
*عکس از نت