روزی روزگاری فوتبال
نوجوان که بودم فوتبال همه چیز بود! روی زمین چمن! با استوک! اما در زمین های فوتسال محصور شدیم (که چقدر هم بدم می آمد از آن ) و استوک شماره ی پایمان هم به درستی گیر نمی آمد!
نوجوان که بودم فوتبال همه چیز بود! آن زمان چلسی مورینیو بود و جو کول دوست داشتنی اش با لمپارد و تری در اوجش! بالاک، روزهای آخر را در بایرن توپ میزد و ما چقدر مفتخر بودیم به هم بازیانش! وحید هاشمیان و علی کریمی اسطوره ای! آن زمان بود که رونالدینهو آبی اناری پوش شده بود و جادو میکرد و آخ از میلان! از آن ستاره ی نو ظهورش کاکا!
در ایران هم تیم ملی بود و جام جهانی 2006 آلمان! آن شور و هیجان و فریدون زندی ای که با لهجه ی عجیب و غریب خنده دارش تازه به ایران آمده بود و خیلی هم خوش آمده بود! -و خاطره ای از نوشتن اسم و شماره ی پیراهنش روی یک تی شرت تازه ی سفید و رنگی که به فرش پس داد و نمیرفت!!! و تا سالها هاله ی سبز گوشه ی فرش ماندگار شد!-
استقلال هم بود! با علی منصوریان و پیروز قربانی!!! وحید طالب لو هم بود! و سرمربی فوق ستاره ای به نام حجازی! بعد ها خیلی های دیگر بودند مثل جانواریو! که در بازی امروز هر زمان که عادل میگفت جانواریو، جای بازیکن امروزه ی استقلال آن پسر موطلایی زننده ی گل قهرمانی در خاطرم نقش میبست!که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!
نوجوان که بودم فوتبال همه چیز بود! من بودم و رویای رفتن به ورزشگاه! که حتی بارها به سعی کردنش هم نزدیک شدم اما هیچ وقت راهی به نزدیکی اش پیدا نکردم! و رویایی دور دست باقی ماند!
نوجوان که بودم فوتبال همه چیز بود! بازی کردن و فوتبال دیدن! بعد تر ها که مصدومیت شدیدی به سراغم آمد، من بودم و کتاب های مربی گری خواندن و آنالیز های فوتبال! که گه گاه برای روزنامه ها هم میفرستادم! دیگر آن شور و شوق و هیجان فوتبال دیدن همراه شد با قلم و کاغذهای پراکنده ...
اما کم کم تمام آن ها کم رنگ شد! توپ هایم گوشه ی اتاقم کم باد و کم باد تر شدند! قلم و چارت های آنالیزم گوشه ای خاک میخورد! در سوتم دیگر دمیده نشده و مدت هاست که فریادی بر نیامده! حتی کمتر هم فوتبال میبینم...
امروز با دیدن این دربی خوب، فارغ از نتیجه اش ، به یادم آمد که چقدر دلم برای آن گذشته ها تنگ شده... برای آن همه شور و هیجان و این همه سرزندگی... برای دزدکی فوتبال گوش دادن سر کلاس و فرش رنگی شده... برای این "مذهب هزاره ی سوم"...
این روزها نه بازی میکنم، نه مربی گری و آنالیز میکنم، نه حتی وقت دیدن زیادی دارم، اما همیشه رویایی هست به اسم ورزشگاه اصطلاحا آزادی...
* به بهانه ی دربی