وابسته ی چیزهایی که نیست
پنجشنبه آذر ۳۰ ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰
/
حیف که نمی توانم از تو مراقبت کنم. در برابر سختی، در برابر مریضی، در برابر غصه، در برابر خستگی... وقتی به این نتوانستن فکر میکنم عجیب از پا می نشینم، مثلا دیشب که زلزله آمد. زلزله ام از آن چیزهایی است که نمی توانم تو را در برابرش مراقبت کنم. دیشب هم از پا نشستم. از پا نشستن به معنای واقعی کلمه است. آن موقع که زانوانت سست میشود، کمرت خم و شانه هایت بار جهان را یکباره حس میکند. بار سنگین زندگی، بار سنگین تعلق، بار سنگین وابستگی... می مانم که از کی این همه من وابسته شدم! وابسته ی خیلی چیزها، حتی وابسته ی چیزهایی که نیست، وابسته ی مراقبت کردن از تو، در سختی، در مریضی، در غصه، در خستگی...
اما
تو که هیچ!
خودم را هم نمی توانم...
نویسنده : انگور