بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

حسین وارث آدم


 ما داستان کربلا را از روز تاسوعا می دانیم و عصر عاشورا ختمش می کنیم , بعد دیگر نمی دانیم چه شد ! همین طور هستیم تا اربعین و بعد سال دیگر باز همین طور و سال دیگر و سال دیگر باز همین طور . داستان کربلا نه از تاسوعا و یا محرم شروع می شود و نه به عصر عاشورا یا اربعین تمام می شود . این است که از دوطرف قیچی اش کردیم , و آن را از معنی انداختیم .

بخشی از کتاب حسین وارث آدم_دکتر شریعتی


*حالا که سوم امام هم گذشته بیاین قیچیش نکنیم و درگیر این عزاداری های اکثرا بی معنی شده نشیم . این واقعه جدای بحث مذهب از لحاظ اسطوره ای بسیار قابل فکره . راجع بهش بخونید و کتاب خوبی رو اگه میشناسید معرفی کنید...


نویسنده : انگور ۸ نظر ۳ لایک:) |

...

تا دقایق کمی از امروز مانده ، دعایم کن...

نویسنده : انگور ۶ لایک:) |

باز نیامد بوی ماه مهر...

دیگر هیچ وقت آنقدر کوچک نمیشوم! و هیچ وقت آنقدر دلم بزرگ نخواهد شد! هیچ وقت اول مهری نخواهد آمد که مقنعه ی تنگم را سرم کنم و لپ هایم از دوطرف آن بیرون بزند و جای دو دندان جلویی ام خالی باشد! و من سوژه ترین سوژه ی عکاسی پدر باشم...

دیگر هیچ وقت روز اول، مادر از زیر قرآن مرا راهی نمی کند و من خواب خواب تا اتوبوس آبی رنگ جلوی در نخواهم رفت...

دلم برای چه چیزها که تنگ نشده... دلم چه چیزها که نمی خواهد... می توان مرثیه ای برای کودکی نوشت برای لی لی رفتن روی سنگفرش ها و بازی پا گذاشتن روی برگ ها... می توان در غم این بزرگ شدن و دل سنگ شدن گریست که هر چه میگذرد بوی مهری از مهر و آبان و آذرش نمی آید...

نویسنده : انگور ۴ نظر ۱ لایک:) |

آماده به فرار



چند سال پیش بود که من حال برزخی خودمو بردم پیشش...

 گفت : فرار کن! همه چیو جمع کن و فرار کن!

گفتم: از چی ؟ از کی؟ از خودم؟ اصلا مقصد فرار کردن کجاست؟

یخورده فک کرد و گفت: فرار کن و بیا بغل من!

گفتم: فرار کردن بلد نیستم!

گفت: اولش سخته ! بعدش راحت میشه... تا حالا تنها رفتی سینما؟؟

گفتم: تنها؟؟ من تنهایی هیچ جا نمیرم... 

گفت: آدم برای فرار کردن اول باید یاد بگیره تنهایی بره سینما... هر وقت اینکارو کردی، دیگه می تونی تا هر جا که خواستی فرار کنی...اولش سخته! بعدش راحت میشه...

نویسنده : انگور ۱۲ نظر ۵ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان