بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

آهای! شمایی که بوی بهارنارنج میدی...

یه سری آدم ها هستن که دیدنشون حالت رو خوش می کنه و خیالت رو پر میکنه از مستی انگور ناب زندگیت...

منظور از دیدن، فقط فاصله ی یه متری بینتون و دیدن روی ماهشون نیست...

این آدما ممکنه شکل یه پیام باشن، یا نوتیفیکیشن اینستا،یا ستاره ی روشن شده ی وبلاگ و یا حتی یه لبخند توی کامنتا...این آدما حتی اگه مجازی هم باشن، حقیقی تراز خیلی های واقعی ان...

شکل یه نسیم خنک می مونن که وسط گرمای ظهر تابستون میوزن بهت و روحت رو تازه میکنن...

این آدما وقتی حضورشون از کنارت رد میشه تمام وجودتون انگار پر میشه از یه حس خوب، یه حسی مثل بوی بهارنارنج شربت خنک موقع تشنگی یا... بوی چای دم کشیده ی خستگی با کلوچه های شمالی موقع خستگی‌ یا...بوی یاس لای چادر مادربزرگ وقت اذون یا...

تصورشون کردین؟

دارین از این آدما؟

خوش به حالتون ^_^


#اولین_مستی_انگور_ناب_زندگی


*عکس از اینترنت



نویسنده : انگور ۱۱ نظر ۳ لایک:) |

به لطف مستی انگور...


 

ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ؛

ﺩﻟﻢ ﺩﺭﯾﺎ ؛

ﺩﻟﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ؛

ﺩﻟﻢ ﺍﻏﻮﺍﯼ ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻣﺴﺘﯽ ﺍﻧﮕﻮﺭ ؛

ﺩﻟﻢ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺑﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...

ﺩﻟﻢ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﺪ ؛

ﺩﻟﻢ ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...

ﺩﻟﻢ ... ؛

ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...

...

..

.


بلند ترین روز سالتون پر از خوشی 
اول تیرتون مبارک و تابستون کوتاهتون پر از احوالات مستی آور انگوری

*شعر از بتول مبشری
نویسنده : انگور ۸ نظر ۲ لایک:) |

گوشواره های 5 سالگی


یادت بخیر 5 سالگی دوست داشتنی... یادته اون روزا چقدر ساده بودن؟ بازی کردن توی هوای گرم و فرش پهن کردن توی ایوون و پناه آوردن به سایه ی خونه و صدای اون قابلمه و ماهیتابه های کوچولو، کوچولو...

ای من قربونت برم 5 سالگی...قربون موهای بافته یا خرگوشی شده ات. قربون اون قهر، قهرای تا روز قیامتت که یه ساعتم طول نمی کشید.

میدونی 5 سالگی جانم، دلم برای سادگیت تنگ شده، برای بی پروا از درخت بالا رفتنت، برای اون شوق های نابت، برای دل صاف و کوچیکت...

برای اینکه عشق کنی که کفش های تقی تقی مامان رو پات کنی،یواشکی قند بخوری ، پسر همسایه برات آلبالو بچینه که تو گوشواره شون کنی رو گوشات، برگ گل بزاری رو ناخونات و بلند بلند بخندی که "نگاه لاک قرمزامو"، یادته اون روزا هر روز عروس میشدی، مامان میشدی، خاله میشدی؟ انگار دنیا فقط اگه رو دور تندش باشه قشنگ تره...روی دور تند باشه همه خوشحالن، هیچ غمی نیست و میشه مث 5 سالگی به "هپیلی اور افتر"ش ایمان داشت.

فدات بشم 5 سالگی، الان من نه دیگه به هیچ خوشبخت بودنی ایمان دارم، نه قیامت یه ساعت طول  میکشه، نه دیگه دلم برای هاچ و مامانش میسوزه، نه هر شب برای میزوگی دعا می کنم که حالش خوب شه و نه خیلی چیزای دیگه... میدونی من از دل صاف و کوچیکت مراقبت نکردم درست و حسابی. اصلا شاید شرط بزرگ شدنمون همینه...

اما هنوز موهای بلندم و میبافم و گوشواره های آلبالو وصل می کنم... به شعاع سه انگشت دور لبم بستنی قیفی میخورم و بلند بلند میخندم و از درخت بالا میرم که دنیا این شکلی تند تر از اونیه که باید...

هنوز دلم لک میزنه برای شوق های نابت ، هنوز اینکارو می کنم و چشمامو میبندم و حس می کنم هنوز اون شوق 5 سالگی رو که هست... تو بهترین داشته ی من توی این سال هایی...

زندگی کوتاهتر از اونه که 5 ساله نباشیم...

شیرین شیرین و پر از قندهای یواشکی...

نویسنده : انگور ۶ نظر ۳ لایک:) |

سهم فیروزه ای وجود


من همیشه چادر رو دوست داشتم 😍 همیشه دلم میخواست چادر سرم کنم ... همیشه تو فکرش بودم... فکر چادرهای رنگی رنگی ، چادرهای گلدار و خال و خالی برای روزای خوشحال ، چادر های ترمه، چادر های سوزن دوزی، چادر های تک رنگ با حاشیه های کار شده ، چادرهای فیروزه ای و بنفش ناب برای روزای عاشقی،حتی چادر های خاکستری برای روزهای غمناکت که وقتی حوصله کسی رو نداری،کسی سمتت نیاد یا حتی چادر مشکی بکشی رو صورتت و های های گریه کنی.

 یا اینکه چادر هایی که سقف سرتون بشن جای چتر توی روز های بارونی ❤

اما همیشه فک می کردم چادر یه حرمت خاصی داره یه عشق خاصی داره ، یه خانومی و آرامش کلی میخواد که من ندارمش . نمی تونی همینجوری سرت کنی و با جلف بازی به نماد اعتقاد یه سریا توهین کنی ، باید خوب و آروم و خانوم باشی...

از این حال خوووب ،فقط دوست داشتنش سهم منه ، سهم فیروزه ای وجود❤


عکس از مسجد جامع یزد_سفر عید۹۵
نویسنده : انگور ۷ نظر ۲ لایک:) |

بوک مارک های من




خب اگه راستشو بخواین یکی از تفریحات من که باعث میشه گشنگی و تشنگی و خستگی و ناراحتی و سرما و گرما و ... توش حالیم نشه ، اینه که بشینم یه گوشه بوک مارک درست کنم!

یعنی اصلا اینکه آدم لا کتاباش کاغذ پاره یا تیکه مقوا های انتشاراتی ها، یا رسیدهای تراکنش بانک ها رو بذاره رو توهین میدونم! آخه مگه میشه؟؟؟؟

این تفریح وقتی جالب میشه که برای شخص خاصی درستش کنم! یعنی بوک مارکه فقط منحصر یه نفر باشه! اینطوری رنگ ها و پارچه ها رو با وسواس بیشتری انتخاب می کنم ! این وسط با اینکه کمبود رنگ هایی که میخوام و مدادرنگی های ناقص سخت اذیتم می کنه ، اما بازم این جز لذت بخش ترین کارای دنیای منه!

از همه بهتر هم اون وقتیه که همه چیز کامل میشه ^_^ 

اگه لای کتاب هاتون از اون دست چیزایی که گفتم میذارین ، تنبل نباشین! برین مقوا بخرین و بیشتر به خودتون و کتاباتون احترام بذارین💜


واسه امروز با یه آهنگ مست و ملنگ چطورین؟؟؟ من عاشق آهنگ های مست و ملنگم

بشنوید والس چمن از ایندو:



دریافت
نویسنده : انگور ۱۸ نظر ۴ لایک:) |

قانون پایستگی حال خوب...

حال خوب نه به وجود میاد و نه از بین میره! فقط از حالتی به حالت دیگه ای تبدیل میشه! از حال خوبی به حال خوب دیگه ! یا از حال بد به حال خوب! و یا برعکس...

حال خوب رو نباید خیلی پیش خودتون نگه دارین! باید تا ماهیتش عوض نشده حال خوبتون رو به فرد دیگه ای منتقل کنین...

اینن قانون پایستگی حال خوب ^_^

نویسنده : انگور ۶ نظر ۴ لایک:) |

دلقک بودن حرفه ی من است ...

شما احتمالا من را دیده اید ! یک روز شاید بی آنکه هم را بشناسیم از کنار هم رد شده ایم! شاید من را با یک زرافه دیده اید که در یک پاکت بزرگ‌جایش دادم و دست ها و پاهای درازش از پاکت بیرون مانده! راستش را بخواهید این زرافه روزی که دوچرخه سواری میکرده گردنش به رنگین کمان گیر کرده و تمام خال هایش ریخته!!!!

یا‌ممکن است من را با یک بچه فیل قرمز رنگ دیده باشید! فیل‌قرمز روزگاری در تابلوی عکس‌بچه ای بوده و یک شب که در جنگل پشت سرش‌ بازی میکرده راه رو گم کرده و یادش رفته به قاب برگرده!!!!

یا شاید هم من را با فرحناز در مترو دیده‌باشید که دارد یک بند سر من غر میزند!!!!

شاید من را همراه یک درخت ... با یک‌عروسک‌شهر موش ها... غرق در لباس های رنگی رنگی...به شکل یک پیرزن و یا غیره، دیده باشید!!!

همه این ها چند سالی است که شغل من است! شغل من در یک روز در هفته! شغل من در بیمارستان مفید، مرکز طبی کودکان، بیمارستان بهرامی یا روستاهای اطراف تهران و ... .

چیزی که نه تنها خجالت نمیکشم از گفتنش ، بلکه کلی هم خوشحالم میکند! راستش را بخواهید قرار بود یک چالش راه بیندازم برایتان، مثل چالش هایی که خنده وانه برای آدم های معروف میگذارد که چیکار میکنی تا یکی خوشحال بشه؟! ما آدم های معروفی نیستیم اما می توانیم کارهای ساده ای کنیم برای حال بهتر آدم ها! میخواستم برایتان این چالش را بگذارم و از همه دعوت کنم تا در وبلاگ هایشان از دوستان خودشان دعوت کنند و بنویسند چه کاری می کنند برای خوشحالی آدم ها!!

منم را زیرش اضافه کنند تا ببینم ^_^ 

میخواستم بنویسم قاعدتا این حرکت مثل پیام های تلگرامی نخواهد بود که اگر آن را قطع کنی هزار درد و مرض شاید برایتان اتفاق بیوفتد و یا اگه برای ۱۰ نفر بفرستی امشب به یک باره خوشبخت خواهی شد! هیچ کدوم از این اتفاق ها نمیوفته! اما اگه ادامه دهنده زنجیر‌باشی دست کم میشه امیدوار بود که یه کم دنیا جای بهتریه برای زندگی! دست کم حالت بهتره ...حالمون بهتره ...

اما بیخیال دعوت شدم . فک کردم این کار از من خیلی بزرگتر خواهد بود! اما اگه میشه به نظرتون بیاین انجامش بدیم! 

فعلا به همین بسنده می کنم که ...

من یک دلقک بیمارستانی ام ...

نویسنده : انگور ۱۱ نظر ۳ لایک:) |

ف دار




عرض کنم خدمتون که ایشون اول #ف_دار بودن😍 یعنى مى دونستیم تو اسمشون ممکنه ف داشته باشه . اما با این حال مدتی #ناز_دار صداشون مى کردیم!!!💜 اینطوری بود که اسمشون شد «فرحناز»

به قیافه معصومش توجه نکنین ها! یه چشم سفیده خیره سرى ه که ذله کرده همه رو ! تازه رفتن سر خود بى اجازه موهاشون رو قرمز کردن! اما چون نام برده خیلى مارموزه چنان قیافه اى به خودش گرفت که ما جرت نکردیم چیزى بهشون بگیم! .

.

اما چون به اصل خانواده که ' دختر باس موهاش بلند باشه' پایبنده خیلى تعصبات شدیدى رو بلند شدن موهاشون دارن" (خلاصه این چیزا تو خاندانشون این انتلکت بازى ها رو بر نمى داره)

.

یه روسرى چادر مانندم دارن واسه وقتایى که مى خوان مظلوم نمایى کنن واسه آقاجونشون! خلاصه ابلیس سیاستمدار زاده اى ان!

.

و اما به قول #کاوه_صالحى 🎶 :


شاید باید دوتا دست بسازه برام، موهاشو نوازش کنم

شاید باید دو تا پا بسازه برام مثل سایه دنبالش کنم

شاید باید با دکمه ی پیرهنش برام چشم بسازه نگاهش کنم

شاید باید دو تا لب بدوزه برام اینارو ازش خواهش کنم


#عروسک_ساز من بیار سوزنت رو...

بذار جای چشمام دکمه های پیرهنت رو

می خوام بوی دستات بره تو وجودم، تار و پودم

بیار پارچه هات رو لباسی تنم کن

یه فکری برای موهای سرم کن

عروسک ساز من کاش همیشه کنار تو بودم… 💜




دریافت


پ.ن: عروسک سازی جز بهترین کارای دنیاست . کلی حال مستی آور انگوری داره ^_^

نویسنده : انگور ۱۰ نظر ۳ لایک:) |

امروز چی بخونیم؟

اینکه ولو بشی زیر آفتاب ، موهاتو‌ پهن کنی روی فرش که تاب بخوره رو طرح های قالی ، با اونا باز بشه و دوباره تو هم گره بخوره،  خنکی های خونه از روت رد بشه و آفتاب بازی کنه رو صورتت اصلا یه حال انگوری خوبی داره! (انگور یعنی مستی آور)

اما  خب نمایشگاه کتابه و من هر سال یه لیست بلند دارم از کتابایی که میخوام بخرم! که تهش نصف بیشتری رو نمیتونم بخرم! از اون نصفه ای که میخرم نصفشو هدیه میدم!

اما امسال لیست ننوشتم هنوز! بیاین بگین چه کتابایی خوندین که دوست داشتین!

شاید شریک شدیم حس خوب کتابارو‌😊😊

نویسنده : انگور ۷ نظر ۱ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان