بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

دلم گرفته برایت



«دلم گرفته برایت»، زبان ساده ی عشق است

سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت*




صندلی ماشین رو کشید عقب و پاهاشو انداخت رو هم و گذاشتشون روی داشبورد و چشم دوخت به جاده، سرش رو برد عقب و شیشه رو تا ته کشید پایین. نگاهش که کردم فهمیدم چقد داره از بادی که می خوره توصورتش و میره لابه لای موهاش احساس رضایت داره . دیدم لباش داره آهنگی رو زمزمه میکنه که ضبط ماشین داره با صدای کر کننده ای پخشش میکنه . نمیشد صداشو بشنوم !

وقتی احساس کرد دارم نگاهش می کنم برگشت و بهم لبخند زد و دوباره صورتش رو برگردوند سمت آفتاب. گذاشتم توی همون حال خودش بمونه ... توی همون فکرای خودش که بازتاب خوشایند بودنش افتاده بود روی صورتش... احساس کردم چقدر دلم براش تنگ شده ، برای بالا و پایین پریدناش با کفشای سرخابیش، برای بستنی قیفی خوردن هاش وسط زمستون، برای چشم های براقش که مث چشمه زلال بود و تهش میشد خدا رو دید، برای کنار جدول راه رفتناش و از درخت بالا رفتناش ، برای اینکه غر بزنه بگه خسته ام از این آدما که همه چیز رو حاضر و آماده میخرن! بعد چشماش توت رسیده ی بالای شاخه رو هدف بگیره و بگه : دستت به اون هم میرسه؟

حس می کنم اون بچه ی من ، دخترک من! دخترکی که نشد درست مراقبش باشم! نشد براش دست اتفاق رو بگیرم که نیوفته...

دلم سخت براش تنگ شده بود! گفتم : من ازت خوب مراقبت نکردم! من به قدری که باید دوستت میداشتم، نداشتم! اما هیچ وقت ولت نکردم...

برگشت و نگاهم کرد . ته چشماش هیچی نبود... گفت: برام توت میخری؟ 

خیلی خسته بود ... 

از خودش خیلی خسته بود...

همه چی تغییر کرده بود! مث توت های چیده نشده از بالای درخت و کتونی های سرخابی...


*شعر از حسین منزوی

نویسنده : انگور ۸ نظر ۵ لایک:) |

قرار این بود و نبود...

قرار نبود این شکلی باشه! قرار نبود هیچ چیزی این شکلی باشه! قرار نبود به این روزهای کوفتی!

قرار بود اگه من نباشم، جای خالی من رو احساس کنی! قرار بود دست و دلت به کاری نره! قرار به خیلی چیزا نبود! به خیلی چیزا...

قرار بود نفست بند بیاد از نبود من ... 

اما من سر قرارم موندم! سر اون شعر بیدل که میخوندم برات: در سینه بی خیالت رقص نفس محال است ...

من نفس نمیکشم از نبودنت...

نویسنده : انگور ۰ نظر ۰ لایک:) |

من از سیگار خوشم نمیاد همچنان اما...

هیچ از سیگار خوشم نمیاد ، کشیدن سیگار فقط بهم حیرون موندن توی راهرو بیمارستان رو برای قلب پدر داده!

هیچ دلم نمیخواست تو هم یه روز اینطور بشی منم حیرون بمونم!

اما الان هر کس سیگار میکشه ازش میخوام بده من دو تا پک بهش بزنم! 

نمیخوام حیرون خودم بمونم ، اما لامصب عین این میمونه که انگار باز دارم می بوسمت!

نویسنده : انگور ۱ نظر ۱ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان