بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

تو مخی

همیشه برای انجام دادن کاری واسه من اینطور بوده که" بره تو مخم"!!!

یعنی من کلا زندگیم رو با "تو مخی هام" گذروندم! به خوب و بدش کار ندارم! بخشیش خوبه و بخشیش بد! اما اصل، تو مخی بوده!

مثلا تو مخم رفت که فلان مهندسی رو بخونم و دبیرستان رشته ریاضی رو انتخاب کردم! تو مخم رفت و سعی کردم فوتبال بازی کنم! بعد از مصدومیت تو مخی ورزشیم خودش رو به شکل آنالیز و ورزشی نویسی کشوند! یه بار تو مخی هنری و هیجان منو برد سمت گرافیتی کشیدن و جز بهترین و متفاوت ترین لحظه هام شد! بعد خودش رو به شکل تیاتر درآورد... بعد شکل عروسک سازی و عروسک گردانی... شکل خیاطی و ... .              


چند روز پیش فک میکردم واقعا من تو مخی های زیادی داشتم و دارم و خواهم داشت... اما تو مخی این هم   همیشه همراهم بوده که چرا اونقدری ادامه پیدا نمی کنن که برای همیشه داشته باشمشون و همیشه جواب میگیرم که دنیا پر از تو مخی های جذابی به اسم تجربه اس که زندگی کوتاه ما برای بخش عظیمیش کفاف نمیده...

اما وای که چقدر حس های جذاب و نابی رو بهمون اضافه می کنه این تو مخی های دنبال شده...

هوای تو مخی هاتون رو داشته باشید...

نویسنده : انگور ۶ نظر ۲ لایک:) |

تا به کجا کشد مرا مستی بی امان تو؟


به مطلب های آن وبلاگ منهدم شده نگاه میکردم، که نوشته ی سال گذشته و همین حوالی ام، بدجور توجهم را جلب کرد. نوشته بودم:


ماه گذشته را انگار درون یک خمره ى پر از شهد انگور زندگى کرده ام . همانقدر گرم , شفاف , ناب و مستى آور... روزهایى که در گرماى تن تابستانى شیرینش غوطه ورم سعى مى کنم کمتر به ترس کم شدن و یا تمام شدنش فکر کنم ... در عوض تا مى توانم ریه هایم را از آن جان مایه ى وجود پر مى کنم و نگه میدارم براى روزهاى نیامده. آن روزهایى که اگر سخت شد جان مایه اى باشد براى گذراندن تمام سختى ها ... تمام وجودم را از آن پر مى کنم تا وقتى مى گویم " اشکال نداره میگذره فقط یخورده صبر و تحمل میخواد " ایمان داشته باشم به تمام گذشتن ها و خوب گذشتن ها ... فقط باید پناهى یافت براى شادى ها و غم ها ... در بهترین و بدترین روزها ... فقط باید به این شهد ناب اجازه ى عبور داد ... تا که آرام آرام بلغزد میان چرخ دنده هاى سفت شده ى زندگى و پیچ و تاب بخورد میان پینه هاى سخت شده ى فکر ... باید اجازه داد آرام آرام بر قلب نفوذ کند و بنشیند بر آن و آرام جان گردد و به جاى طول و عرض , سطح و عمق وجود را طى کند ! سطح و عمقى را که من خوب مى فهمم , هم مقدار و هم معیارش را ...


اامروز، اتفاق افتاده است و همه چیز تمام شده...کم کم آن جان مایه ی ذخیره شده تمام میشود... صبر و تحمل تمام شد و امروز شبیه یک سر درد و منگیِ بعد از مستی است. گیج، مبهم، سر درگم...

و دلتنگ برای شهد ناب وجودت...


نویسنده : انگور ۱۳ نظر ۳ لایک:) |

امروزتون با طعم چای لیمو و عسل


قرار بود صبحتون با طعم چای لیمو و عسل باشه اما از اونجا که صبح جمعه های من برخلاف بقیه به جا استراحت و آرامش، تو بیمارستان کودکان میگذره و من هی یادم میره قبل رفتن بیمارستان، پست بذارم... عصر جمعه تون خوب و خوش طعم باشه...

امروز رو دعا کنیم برای بچه های توی بیمارستان 

بشنوید پریا با صدای انگور^_^



نویسنده : انگور ۱۳ نظر ۵ لایک:) |

از زنانگی ها...

یک روز گفت: انگار فکر می کنی تمام دنیا حول تو میگرده!                                               

جواب نداده ام را باید گذاشت کنار آن چیزهایی که از نگفتنشان پشیمانم!

میدانی؟ اگر حتی تمام دنیا هم حول هر زنی بگردد ، زن با تمام دنیا حول مردش خواهد گشت؟ و این قانون جاذبه ی تمام زنان عالم است! زن با تمام ذرات دوست داشتنش!

و دنیا کلمه ی حقیری در برابر آن است! دنیایی که با یک *بله* به جای *جانم*، یک دست پس زدن و نگاه برگرفتن یا یک لبخند سمت دیگران، یک.... ، تمام میشود!             

نویسنده : انگور ۹ نظر ۸ لایک:) |

بشنوید...Parler A Mon Pere

پدرها اولین آدم هایی ان که تو هر مشکل همراهت میشن و هیج وقت تنهات نمیذارن...

 

دیروز تولد پدر انگور بود ^_^

بشنوید آهنگ " میخواهم با پدرم حرف بزنم" از سلن دیون...

 

 


دریافت

نویسنده : انگور ۱۵ نظر ۲ لایک:) |

مادربزرگ من

سلام و عصر جمعتون بخیر باشه^_^

هفته ی پیش میخواستم براتون لیلی و مجنون بخونم که گوشیم نذاشت . این هفته رفتم سراغ شازده کوچولو اما توانایی کم من برنمیومد از داستانی که همه مون صدای شاملو جان رو باهاش به خاطر میاریم... این شد که امروز بشنوید داستان مادربزرگ رو... با صدای انگور...




نویسنده : انگور ۱۰ نظر ۳ لایک:) |

زندگی

-چرا انگور؟ کجای این زندگی لعنتی مستی آوره؟

+ « زندگی لیلی ست، مجنونانه باید زیستن...


*بیدل

نویسنده : انگور ۱۲ نظر ۷ لایک:) |

کودک دم بخت، چند؟




او را که برای اولین بار دیدم 7 یا 8 سال داشت و به دلیل مهاجرت محروم از تحصیل بود! کوچک بود و پر از حس های کودکی که جایشان را به فریاد زدن کنار چهار راه ها برای کار داده بود. پر از خنده بود و پر از اشتیاق برای یادگیری...

تو را اینگونه به خاطر می آورم! با خنده هایت در زمان های کلاس های ورزشی و کاردستی ها و روبان های روی سر ! این روایت اول شخص مفردم از توست... تو را با اشتیاق اینکه بتوانی به مدرسه بروی به خاطر می آورم! نه امروزت را...

تو را مثل امروز تصور نمی کنم! چطور می توان تصور کرد؟ تویی را که هنوز اول شناختن خودت هستی ! از بلوغ و رشد و زنانگی چیزی نمی فهمی! چطور می توان تو را بر سر سفره ی عقد تصور کرد؟!

هر بار چشمانم را که می بندم توی 10 ساله را تصور می کنم، نمیشود! حالم بیشتر بهم میریزد! بازی می کردی؟ یا با گریه، زنجیر اجبار انداخته اند؟ یا ... نمی خواهم درگیر سیاه نمایی شوم که خود این واقعیت از هر چیزی سیاه تر است!

 

حقوق کودکان در ازدواج زودرس کاملا نادیده گرفته میشود. ازدواج زودرس کودکان نه تنها با بدترین مشکلات از نظر فردی برای کودک همراه است، بلکه آسیب های اجتماعی آن بسیار فراتر از آسیب های فردیست!

حقوق کودکان را نه اندیشه ی اسلامی و نه قانون، رعایت می کند ! پس چه کسی باید محافظ کودک و حافظ جامعه باشد!؟


حدود 17 درصد دختران در ایران قبل از 18 سالگی ازدواج می کنند، که بسیاری از افراد نظیر مهاجرین و یا ازدواج های غیر رسمی ( که این دو آمار بسیار زیادی را دارا هستند) در این 17 درصد به شمارش نمی آیند.

به صورت خلاصه از دیدگاه فردی و اجتماعی اهمیت موضوع را بیان می کنم:

ازدواج کودکان، خود زایمان های زودرس را به دنبال خواهد داشت . برای دخترانی که جسمشان تحمل این همه فشار را ندارد، نتیجه ی آن یا سقط جنین و یا افزایش مرگ و میر نوزادان و مادران(کودکان؟) و افزایش شدید بیماری های جنسی و ایدز و هپاتیت است. علاوه بر این، ازدواج زود رس به دلیل عدم تکامل و عدم آمادگی کودک چه از لحاظ جسمی و جنسی و چه از لحاظ روانی، می تواند به ایجاد خشونت در این کودکان منجر شود. همچنین ممکن است ازدواج کودک به" کودک مطلقه" و یا "کودک سرپرست" منجر شود.


از بعد اجتماعی تر می توان به گسترش فقر زنانه اشاره کرد. و این زنانگی فقر خود می تواند تبعاتی همچون فحشا ، اعتیاد و ... را دامن بزند. و نتیجه ی واضح تر از آن زاد و ولد فقر فرهنگی، فقر مالی و بی کارکرد سازی جامعه است...


مسئولیت حقوق کودکان بر کیست؟ حقوق کسی که نمی تواند از خود دفاع کند . نمی تواند خود را ابراز کند!متهم ردیف اول خانواده است؟

به شخصه فکر میکنم برای بررسی هر معضل باید به صورت زنجیره به آن نگاه کرد. دختری که خود در 10 سالگی به بهایی میلیونی فروخته شده، سواد را فرا نگرفته، فرهنگی از جامعه یا خانواده به ارث نبرده، مهارتی یاد نگرفته و ... ، به اجبار بچه دار شده و به صد اجبار دیگر فرزندش را در 10 سالگی شوهر میدهد... “   این زنجیره ای است که واقعا نمی دانیم چه کسی را باید متهم و چه کسی را باید قربانی دانست!

در کنار این ها نهادهای مربوطه ی دیگری هم دوشادوش قرار میگیرند!آقایان آموزش و پرورش! آقایان شهرداری!آقایان بهداشت و درمان! آقایان قانون گذار! و ما...! مایی که از کنش و واکنش های اجتماعی افتاده ایم تا کلاهمان را باد نبرد اما رخت و لباس جامعه انقدر به باد رود تا خودش بماند و عورتش!

همچنان مشکلم بخت بد و تلخی ایام نیست؟؟؟؟

 

 

نویسنده : انگور ۱۱ نظر ۲ لایک:) |

خواب هایم از تو روشن است...



میشود امشب ولیعصر را با هم قدم بزنیم؟

خسته ام از این انقلاب پر التهاب

میشود دم صبح از کشاورز عبور کنیم؟

بعد تو مرا تا دم خانه همراهی کنی

تا رخت خواب پر از خیال آغوشت

من صبح تنها و حوالی گریه بیدار شوم

ساعت را نگاه کنم و هنوز یک ساعت دیگر باقیست

باز بخوابم و تو اینجایی 

نشسته بر بالین تخت، نشسته بر ابتدای آغوش

چه یک ساعتی بشود...


نویسنده : انگور ۹ نظر ۳ لایک:) |

دلتنگم آنچنان...

این چه دنیاییه وقتی نشه گفت : آهای فلانی ای که ذوستت دارم دلم برات تنگ شده، زیاد زیاد...

 


 از اونجا که گوشی انگور از دست رفت و روشن نمیشه جمعه صدادار نداریم . به جاش بشنوید از علیرضا جان قربانی...

دلتنگ...
شعر از فریدون مشیری عزیز...
 

دریافت
 
نویسنده : انگور ۷ نظر ۱ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان