بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

در من کوچه هاییست...

/






در مـــــن


کـــوچـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نــگـشـتـه ام

ســـفـر هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نـــرفـتـه ام

روزهــایـی اســت کـه بـا تـــــو ســـر نــکـرده ام

شــب هـایـی اســت کـه بـا تـــــو آرام نــیـافـتـه ام

عـــاشـقـانـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نــگـفـتـه ام . . .

مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم

با من بمان*


* شاعر ناشناس

نویسنده : انگور ۵ لایک:)
امیر حسین
۲۶ ارديبهشت ۲۲:۵۱
دلنشین بود، حال خوبی داشت
پاسخ :
چه خوب که حال خوبی داشت
ree raa
۲۶ ارديبهشت ۲۳:۱۸
دلنشین :)
پاسخ :
b lue
۲۶ ارديبهشت ۲۳:۲۴
پست عالی بود

+اما همیشه بعد از خوندن عاشقانه ها غمی تو دلم میشینه :( ای کاش عاشقانه ها در زمان وصال نوشته میشدند :(
پاسخ :
فک میکنم همون غصه فراقه که باعث دلنشین شدن میشه . شاید این نوع غم مشترکه تو خیلی آدما ...
من عاشقانه های وصال هم دارم . میگردم ^_^
b lue
۲۷ ارديبهشت ۰۰:۲۲
لطف می کنی انگور جان :)
پاسخ :
من این رو پارسال تابستون نوشتم! عاشقانه نیس اما حس و حالِ اون موقع منه . خیلی به حرفت فک کردم! به عاشقانه های زمان وصال! فک می کنم شاید زمان وصال اونقدر درگیر شیرین بودنشی نمیفهمی چقدر دوست داری!چقدر میشه که عاشق باشی!:
ماه گذشته را انگار درون یک خمره ى پر از شهد انگور زندگى کرده ام . همانقدر گرم , شفاف , ناب و مستى آور... روزهایى که در گرماى تن تابستانى شیرینش غوطه ورم سعى مى کنم کمتر به ترس کم شدن و یا تمام شدنش فکر کنم ... در عوض تا مى توانم ریه هایم را از آن جان مایه ى وجود پر مى کنم و نگه میدارم براى روزهاى نیامده. آن روزهایى که اگر سخت شد جان مایه اى باشد براى گذراندن تمام سختى ها ... تمام وجودم را از آن پر مى کنم تا وقتى مى گویم " اشکال نداره میگذره فقط یخورده صبر و تحمل میخواد " ایمان داشته باشم به تمام گذشتن ها و خوب گذشتن ها ... فقط باید پناهى یافت براى شادى ها و غم ها ... در بهترین و بدترین روزها ... فقط باید به این شهد ناب اجازه ى عبور داد ... تا که آرام آرام بلغزد میان چرخ دنده هاى سفت شده ى زندگى و پیچ و تاب بخورد میان پینه هاى سخت شده ى فکر ... باید اجازه داد آرام آرام بر قلب نفوذ کند و بنشیند بر آن و آرام جان گردد و به جاى طول و عرض , سطح و عمق وجود را طى کند ! سطح و عمقى را که من خوب مى فهمم , هم مقدار و هم معیارش را ... 
چقدر دوست داشتنى و چقدر ترسناک!
bahar ...
۲۷ ارديبهشت ۰۹:۳۳
عالی بود
پاسخ :
منم کلی دوس دارم شعرش رو
دلقــ ــک
۲۷ ارديبهشت ۱۰:۴۱
قشنگ بود :)
پاسخ :
^—^
محمد
۳۱ تیر ۰۰:۳۳
عالی بود. حیف که آخرش "با من بمان" یه مقدار حس کل شعر را خراب کرده است. خصوصا به نظرم اگر به جای "کوچه ها"، "سفرها" لفظ مفرد مثلا "کوچه" و "سفر" را استفاده کنیم، شعر حس ظریف تری پیدا می کنه. البته این حس من هست و ممکن است چیز دیگری به نظر شاعر بهتر باشه. در مجموع عالی بود خانم باقی پور. امیدوارم بتونم دفتر شعری اگر دارید دقیقا بخونم.
پاسخ :
امممم خب فک کنم واضحه که من خانم باقی پور نیستمااا
.
فقط نویسنده ی شعر رو ذکر کردم
راحمه باقی پور
۲۰ مرداد ۱۱:۵۴
سلام  من راحمه  باقی پور  هستم  
 نمیدونم  چرا  و چگونه  این  شعر به  اسم من پخش شده  منم  شاعرم  اما  من این  سعر رو  نکفتم  دوستان      شعر های من  اصلا  سبک دیگه ای هستند  ممنون  میشم  از دوستان اسم منو بردارن    من سعر هام   ففط در سایت  شعر نو است   
پاسخ :
سلام خانم باقی پور...
من هم متاسفانه جایی این شعر رو با اسم شما دیدم و اینجا گذاشتم و برای وفادار بودن به نوشتا و شاعر اسم رو ذکر کردم.
پست ویرایش و اسمتون حذف شد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان