بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

جنگ، زنانگی و فمنیستی


کتابی درباره ی جنگیدن زنان در جنگ جهانی دوم میخوانم. کتاب روایت‌های پراکنده ای از درد، رنج، شجاعت، وطن، دلتنگی، عشق و صد البته زنانگیست. روایت زنانی که حتی در جنگ هم به دنبال چیزی بودند که اسمش را طبیعت زنانه گذاشته‌اند. در آرزوی کفش‌های پاشنه‌دار و پیراهن‌های بلند تابستانه، در آرزوی خواندن و رقصیدن، در آرزوی زیبا بودن، در جست‌و جوی کاری که آن‌ها را به یاد خودشان بیاندازد، کارهایی مثل بافتن، دوختن، خلق کردن.

آن‌هایی که فمنیستی ترین کار ممکن را انجام داده‌اند. تیراندازی کرده اند، فرمانده‌ی مین روبی بوده‌اند، خلبان جنگنده ها بودند، تانک‌ها را به حرکت درمی‌آوردند و کارهایی این چنینی که هیچکس تصورش را برای زنان نداشت. مرزهای جنسیت را محو کرده بودند و هم پای مردان برای اعتقادشان جنگیده بودند. اینکه چنین زنانی در عمیق‌ترین حس‌هایشان هنوز دنبال زنانگی بودند شگفت زده‌ام کرد، اینکه به برابرترین حالت برسی و دلت برای آن تفاوتهای پیشینی تنگ شود... برای منی که خودم را فمنیست میدانم اما از فمنیست‌های رادیکال که تا مرزهای مردستیزی پیش رفته‌اند و تمام برابری را فقط در صداهای بلند و لحن تندشان میدانند خسته ام. برای منی که همیشه طبیعت زنانه را برساخته ی اجتماع و فرهنگ میدانم و در کشاکش پذیرفتن و یا غلبه کردن بر آن بودم و به جایی نرسیدم. حالا برای خودم می نویسم که یادم نرود. یادم نرود که هرچقدر این طبیعت و روح زنانه برساخته باشد اما چنان عمیق است که ستیز با آن لااقل کار من نیست. اصلا فمنیست بودن ستیز با این زنانگی نیست. می توان هرکار فمنیستی ای را هم زنانه انجام داد تا آنجا که طبیعت زنانه‌ات سدی بر خواسته هایت نشود. مانعی برای تقسیم بندی جنسیتی نگردد. میتوان زنانه بود و برابر بود. می توان زنانه بود و فمنیستی ترین کار ممکن را کرد. می توان زنانه بود و جنگید.

بشنوید: کاتیوشا_ آهنگ معروف فلکلور روسی در جنگ جهانی دوم. این آهنگ عشق دختری را روایت میکند که برای معشوقه اش در جنگ نامه می‌نویسد. بیان میشود که اسم سلاح مرگبار روسی از این آهنگ برداشته شده است:


دریافت
نویسنده : انگور ۴ نظر ۱ لایک:) |

بهشت

+ دیدی امسال اردیبهشتی نشدیم

- یعنی چجوری؟ نمیشه خردادی بشیم؟

+ پر از دوست داشتن، پر از شمعدونی و اقاقیا و پیچ امین الدوله. میگم... میدونی بهشت کجاست؟

- هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت


 بشنوید: آن شب اردیبهشت یادت هست؟


دریافت
نویسنده : انگور ۳ نظر ۶ لایک:) |

تماما مشترک

نشسته ام رو به روی همان پنجره ی شمالی که صحبتش را کرده بودم، نشسته ام و این باران غم انگیز را نگاه میکنم و در لیوانی که شبیه اوست چای مینوشم. قربانی گذاشته ام و بی قرارش را میخواند:

" سیری مباد سوخته‌ی تشنه کام را"

 لابد هرکس از زیر پنجره ام رد شود یکباره در غمم مشترک میشود، به بالا نگاه میکند و قربانی میخواند:

" ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست"

  اشک هایم در عمق چشمان رهگذر میریزد. حالا من و او تماما مشترکیم، در قربانی، در غم، در اشک... میخواند:

"ای سایه صبر کن که برآید به کام دل"

 هر دو صبر میکنیم...مشترک نه! یکی میشویم. صبر کردن ما را به وحدتی عمیق و غمگین میرساند... عجیب است اما با تمام رهگذران یکی میشویم... عجیب تر انکه در این دنیا همه رهگذرند...

یکی شوید...



دریافت

نویسنده : انگور ۷ نظر ۷ لایک:) |

بدون شرح

ما "هیچ" ما نگاه



بشنوید:




نویسنده : انگور ۷ نظر ۵ لایک:) |

امشب کنار غزل های من بخواب


آلبوم جدید همایون شجریان منتشر شد . انقدر خوبه که آیا رواست توی این پاییز عاشق نشیم؟؟؟ 

شنوید:

زیر سقف خیال از آلبوم امشب کنار غزل های من بخواب


دریافت

نویسنده : انگور ۱۱ نظر ۵ لایک:) |

بوی سیب نا خوش

 

 

 

امروز روز بزرگداشت قربانیان سلاح های شیمیایی بود...

صدام از بمب ها و سلاح هایی استفاده میکرد که بوی "خوش" سیب میدادند... اسفند سال گذشته در سالروز بمباران شیمیایی حلبچه جوانان با سیب های زرد و سرخ و آشنا به بوی " حالا نا خوش شده" به میان مردم رفتند با یک جمله رویش:

 

" بیایید با سیب ها آشتی کنیم"

 

یعنی میشه یه روزی بیاد بدون جنگ؟ برون اینکه کسی نه با بوی ناخوش بیدار بشه و نه با این بوها به خواب ابدی فرو بره...

 

بشنوید آهنگ قدیمی و همیشه دوست داشتنی تصور کن

از جان لنون

 


دریافت

نویسنده : انگور ۹ نظر ۳ لایک:) |

رو به پنجره ی شمالی

 
تهران را یک لایه برف سرد گرفته، نشسته ام رو به پنجره ی شمالی بدون پرده در آشپزخانه و خودم را چای لیمو و عسل مهمان می کنم، پایم را روی صندلی دیگر دراز میکنم، اهنگ سالواتوره آدومو پخش میشود و چشمانم را به برف های سفید میدوزم و گه گاه عبور عابران را نگاه میکنم...از همه مهمتر که به هیچ چیزی فکر نمی کنم! نهایتا به لباس هایم فکر کنم! شلوار طوسی و بلوز سبز با حاشیه ی گل دار و سوییشرت یاسی رنگ و کلاه آبی و فکر کنم هیچ وقت تا این حد ماکسیمال نبوده ام!  راحت و فارغ از قید و بندهای همیشگی... 
 
بشنوید tomba la neige:
 

 
نویسنده : انگور ۶ نظر ۰ لایک:) |

بی نام


همیشه فکر میکردم باید انقدر همه چیز را زیر و رو کرد تا بتوان برای حالات، احساسات، حرف ها، کارها، آدم ها و ... اسمی پیدا کرد . فکر میکردم آدم اینگونه به آگاهی میرسد و من آگاهی را از هر چیز دیگری بیشتر دوست داشتم. اما الان فکر می کنم آن چیزی که اسم نمی پذیرد ناب تر است . زیر باران داشت ترک 13ام در دنیای تو ساعت چند است پخش میشد، همه چیز ساکت بود. قلب ساکت بود مغز ساکت بود. ساعت صفر شد، در یک لحظه واحد شدم و فهمیدم که به سکوت و سکون رسیده ام . فقط یک چیزی مانند یک حضور حس میشد! بی درد، بی رنج، بی فکر! خالی از هر ترس و هر حسابگری! یک حضور شفاف حتی بی دوست داشتن! اما عاشقانه! یک حضور بی نقص! کامل! در یادم نمی آمد هیچ وقت چیزی انقدر کامل بوده باشد. تازه و خنک بود و پر از لذت... اما خالی از شعف و حتی خالی از حزن! شبیه یک شب در وسط کویر نا کجا آباد بود. پر از هیبت . پر از مسخ شدگی... پر از تاریکی شب و پر از روشنایی ستاره ها! به قدر کافی نه تاریک بود و نه روشن... همه چیز کامل بود و هیچ اسمی نداشت و من فهمیدم آن چیز ها که اسم ندارند را من بیشتر دوست میدارم... به آن سکوت و سکون رسیدن را...شبیه یک کشف شگرف بود ...باید از حرکت باز ایستاد و مجال داد تا همه چیز ته نشین شود...


بشنوید بابوشکا از کریستف رضاعی



نویسنده : انگور ۳ نظر ۳ لایک:) |

صدای بهشت میدهید...


امروز زاد روز کیهان کلهر بود...
کلهر با آن کمانچه ی جادویی اش... کمانچه ای که انگار صدایش از بهشت می آید... از خود خود بهشت...
بی شک آلبوم تنها نخواهم ماند کلهر برای من خاطره ی جاودانه ایست از عشق و تنهایی...
بشنوید :
تنها نخواهم ماند از کیهان کلهر:



نویسنده : انگور ۵ نظر ۰ لایک:) |

من کوچک سرگردان

بعضی وقت ها فکر می کنم برای درد ها کوچکم ... 

برای حسرت روزهای گذشته کوچکم ...

برای خاطره ها کوچکم...         

برای غم ها کوچکم...

یا مثلا برای اینکه قربانی، بی قرارش را بخواند کوچکم...

مگر میشود به دنیا آمد و برای دنیا کوچک بود؟ مگر قرار نیست همه چیزمان اندازه باشد؟ مگر قرار نبود تحمل همه چیز را بدهد؟

بعضی وقت ها فکر میکنم گم شده ام در این دنیای ترسناک! سرگردان و کوچک، کوچک و سرگردان...

چگونه میشود تنهایی از خود کوچکمان مراقبت کنیم؟  


بشنوید : بی قرار _ علیرضا قربانی
نویسنده : انگور ۴ نظر ۴ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان