بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

آماده به فرار

/



چند سال پیش بود که من حال برزخی خودمو بردم پیشش...

 گفت : فرار کن! همه چیو جمع کن و فرار کن!

گفتم: از چی ؟ از کی؟ از خودم؟ اصلا مقصد فرار کردن کجاست؟

یخورده فک کرد و گفت: فرار کن و بیا بغل من!

گفتم: فرار کردن بلد نیستم!

گفت: اولش سخته ! بعدش راحت میشه... تا حالا تنها رفتی سینما؟؟

گفتم: تنها؟؟ من تنهایی هیچ جا نمیرم... 

گفت: آدم برای فرار کردن اول باید یاد بگیره تنهایی بره سینما... هر وقت اینکارو کردی، دیگه می تونی تا هر جا که خواستی فرار کنی...اولش سخته! بعدش راحت میشه...

نویسنده : انگور ۵ لایک:)
b lue
۰۱ مهر ۱۵:۱۰
پس من میتونم فرار کنم :)
من کتاب فروشی هم تنها میرم :)
پاسخ :
منم کتاب فروشی تنها میرم . اصلا اونو باید تنها رفت . اما سینما یه چیز دیگه ایه
ree raa
۰۱ مهر ۱۷:۳۵
من سینما تنها میرم، کاش میشد فرار کنم... ! کاش به همین سادگی بود، ولی خب شاید حق با اون باشه...شاید یه روز یه رد پا بمونه
پاسخ :
هر کس باید ببینه کار شجاعانه اش چیه ! تنها سینما رفتن برا من خیلی موفقیت بزرگی بووود خیلی! 
من کلا از تنهایی میترسم . قشنگ بعد سینما رفت یه حس سبکی خوبی داشتم ^_^
بای پولار
۰۱ مهر ۱۷:۴۸
اکثر سینما رفتن هام تنهایی بوده. پس برا همین فکر کنم این در مورد من جواب نده. یعنی واکسینه شدم بهش. چون توانایی و شهامت فرار از حال برزخیم رو ندارم...
پاسخ :
همونطور که به ری را گفتم باید ببینی کار شجاعانه ات چیه . برای چی خیلی شهامت میخوای!!! وقتی اون کار رو بکنی حس اینو داری که همه کاری می تونی بکنی تو این دنیا... یه حس رها شدن خوبی داره... حتی اگه مدتش کوتاه باشه
آقاگل ‌‌‌‌
۰۱ مهر ۱۹:۵۶
سینما؟ تنها؟ میشه نتیجه گرفت من هیچوقت قدرت فرار ندارم!

پاسخ :
منم نداشتم . اما باور نمی کنین چه خوووب بووود
b lue
۰۱ مهر ۲۲:۵۱
انگور خوبه که درکم میکنی :) آدم های دور من، تنها رفتن به کتاب فروشی رو عجیب میدونند! حتی خرج کردن های گزاف برای کتاب رو حماقت گونه ترین رفتار! 
پاسخ :
من هر وقت با کسی رفتم کتاب فروشی حتی عزیز ترین ادمم زندگیم اون تو جدا شدیم تنها کتاب ها رو دیدیم :)) ادم کس دیگه ای باهاش باشه تمرکزش از دست میره . مقدار لذتشم کم میشه اصلا
b lue
۰۱ مهر ۲۲:۵۵
انگور جان خیلی خوب درک میکنم سینما رفتن به تنهایی رو! 
حس ِِ بودن درون یک طوفان رو دارم که امن ترین جای ممکنه است! و تمام اطرافم قدرتمند در حال ویران کردن خودشونن!‌‌
پاسخ :
یه حس خاصیه واقعا
حامد عبدالهی
۰۱ مهر ۲۳:۰۱
من از این حال فرار نمیکنم
باتمام گوشت و پوست و روح و قدرتم باهاش روبرو میشم
با تمام هست و نیستم
اگه قراره این پایان دهنده من باشه، چنان پایانی نشونش میدم که توی تاریخ ثبت بشه
داغ ناامید شدنم رو روی دلش میزارم
و چنان به پیش میرم که دیگه جرئت نکنه من و قدرتم رو به شوخی بگیره
پاسخ :
من فک می کنم اینا بیشتر شعاره... واقعا یه جا باید فرار کرد و یه جا وایساد
Lady cyan ※※
۰۲ مهر ۰۹:۵۸
هیم چی بگم....
پاسخ :
هر چه دل تنگت میخواهد بگو...
bahar ...
۰۲ مهر ۱۰:۱۶
((: فرار کنم
پاسخ :
:)) راهیه واسه خودش
مینا بهین
۰۲ مهر ۲۲:۴۳
من حس بدی بم دست میده اگه تنها برم سینما
پاسخ :
اصلا من اکثر جاها همینطوورم . منم همین فکر رو میکردم. اما رفتم و شد و عالی بووود
Haniye amiri
۰۴ مهر ۰۱:۰۶
اولش سخته ولی عادی میشه :)   امتحانش کن  تنهایی سینما رفتن تنهایی پارک رفتن تنهایی توی فصل به این زیبایی قدم زدن واسه خودش یه عالمی داره  گاهے وقتا باید از یه سری چیزا فرار کرد :)
پاسخ :
اره رفتم تنهاااایی^_^
رادیو بلاگی ها
۱۰ مهر ۰۶:۵۳
سلااااام
سوژه ی خبررادیوبلاگیها شدین :)
پاسخ :
چه خوووب بووود :)))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان