امید لای گل های اتاق
جمعه مرداد ۶ ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱
/
مهتاب تازه مهمان من شده بود . خیلی سریع گل هاش خشک میشد و میریخت. یه مدت اصلا از بقیه جداش کردم و جاشو تغییر دادم . اما بهتر که نشد بدترم شد! دوباره برش گردوندم سر جای قبلیش که حداقل روند زوالش کند تر بشه. دیگه حواسم بهش نبود . تو چشم من از دست رفته بود . دیگه به موقع آبش نمیدادم، گل هاش رو نمیشمردم... حتی دیگه کمتر دوستش داشتم... یه روز که دیگه نا امید شدم. رفتم که بذارمش بیرون که حداقل جلو چشم بقیه نمیره!
انگار تازه دیدمش! بعد اون همه وقت! اومدم باهاش وداع آخر رو کنم که دیدم جون گرفته . غنچه های تازه ی صورتی کمرنگ باز کرده...
امید همین شکلیه... درست جایی که انتظارشو نداری سر باز میکنه... روی اون نقطه ی آخر.
نویسنده : انگور