مادربزرگ من :: بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

مادربزرگ من

جمعه مرداد ۱ ۱۳۹۵، ۱۶:۳۵ /

سلام و عصر جمعتون بخیر باشه^_^

هفته ی پیش میخواستم براتون لیلی و مجنون بخونم که گوشیم نذاشت . این هفته رفتم سراغ شازده کوچولو اما توانایی کم من برنمیومد از داستانی که همه مون صدای شاملو جان رو باهاش به خاطر میاریم... این شد که امروز بشنوید داستان مادربزرگ رو... با صدای انگور...

نویسنده : انگور ۳ لایک:)

۱۰ نظر

ree raa
۰۱ مرداد ۱۶:۳۹
از صبح منتظرش بودم:)

مرسی که هستی وب خوانی جمعه ها رو متفاوت کردی برامون:)

این پست یادمه، یادم کلی بغض شده بودم از خوبیش! شنیدنش یه صفای دوباره داشت

پاسخ :
اتفاقا صبح گذاشته بودم لود بشه . اما خواستم از در برم بیرون دیدم ته لودش مونده بوده انگار :))

قربان شما :*****

bahar ...
۰۱ مرداد ۱۶:۴۵
(: وای فوق العادسسسسسسسسسسسسسسسسس هرروز میشه بزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ): چه غمگین شد... صدات مثل صدای ابجیمه (: واسه همین بیشتر دوست دارم صداتوووووو

اون اهنگ تهش عالی بود وای فوق العاده ایییییییییی ):):): هعی چقدبغض داشت خدا

پاسخ :
مرسییییی از این همه انرژیت بهاااااااااار ^_^

خوش به حال من که صدام مث آبجیته 3> 3> 3>

اره کلی ژانگولر بازی درآوردم اینبار :))

Haniye amiri
۰۱ مرداد ۱۷:۲۱
من آبجیشم صدات عالیه

بهار ب من لطف داره صدای تو قشنگره😍😘😘😘❤❤💕💜💕💜💕

پاسخ :
سلام هم صدا ^_^ 3>

نفرمایین :*

بای پولار
۰۱ مرداد ۱۷:۳۷
ممنون که بعد از یه هفته وقفه، جمعه های صدادار دوباره تحفه ی جدیدی داشت برامون :)
به قول خودت این بار کلی ژانگولر بازی درآوردی ها! البته متن مال خودت بود و راحت می تونستی با کلمات مانور بدی که لبخند و بغض و حسرت به راحتی پیدا بود توی صدات، همون طور که میون متن بودش.

ممنونم. خیلی لذت بردم :)

پاسخ :
:)) آره زیاد... البته منظورم از ژانگولر بیشتر اونآهنگه بود :))

^_^