بگذار مستت کند انگور نابِ زندگی

بیا قسمت کنیم دردی که داری! که تو کوچک دلی طاقت نداری

لیدی نون رو هیچ کس نمیشناخت. هیچ کسی جز من! چون فقط من تو آشفتگی هاش گفته بودم بشین برات چای بریزم . فقط من بودم که مث شازده کوچولو آبش داده بودم، براش تجیر گذاشته بودم . چون فقط من میفهمیدم کی دلش لرزیده . چقدر دلش لرزیده! کی ها حس کرده تحقیر شده! کی ها کوچک دل و بی طاقت شده! کی ها خسته شده از جنگیدن و قوی بودن! فقط من میفهمیدم معنی پشت این« خوب میشم» ها چیه! ما بودیم که خندیدیم ، گریه کردیم و تا دم دمای سحر بیدار موندیم!                            

فقط لیدی نون بود که ساعت ۱۱ شب تو اوج دیر شدن واسه خونه رفتن به من پیشنهاد میداد که برات بستنی بخرم!

فقط با‌اون بود که یه شب ساعت ۱۲:۳۰ تو خیابون تصادف کردیم و بارها در موردش حرف زدیم و خندیدیم!

لیدی نون رو فقط من میشناختم! فقط من! غیر از اون هم کسی من رو نمیشناخت! 

همیشه باید توی زندگی یه لیدی نون داشت!

نویسنده : انگور ۱ نظر ۰ لایک:) |

قلبم را با قلبت میزان میکنم

یه دوستی داشتم که وقتی میخواست از حالت بپرسه، هیچ وقت نمی گفت‌«خوبی؟» یا «چطوری؟» همیشه میپرسید: «میزونی؟» . من همیشه فک میکردم میخواد لاتیش رو پر کنه یا یه چیزی توی همین مایه ها! 

ازش که پرسیدم چرا همیشه میپرسی «میزونی؟» فقط گفت میزون بودن با خوب بودن فرق داره! راستم میگفت! گذشت تا فهمیدم . خوب بودن همون میزون بودن نیست! تو ممکنه بد باشی، بعدش خوب خواهی شد! فرداش! پس فردا! اما وقتی حتی خوب باشی و نامیزون، مث اینه که کلاهت افتاده باشه پس معرکه! پدرت رو در میاره این نامیزونی!

پ.ن: نه تنها حالم خوب نیس، حالم خوش نیس! نا میزونِ نامیزونم!

نویسنده : انگور ۲ نظر ۱ لایک:) |

آخ از این قلب لعنتی...

توی پزشکی خیلی اصطلاح راجع به بیماری های قلبی زیاده. تاکی کاردیا، کاردیومیوپاتی،...، کاردیوهزار کوفت و زهرمار!

اما قلبش که درد گرفته بود، هیچ متخصصی نمیفهمید مرضش رو ! بیماریش توی هیچ نوار قلب و اکویی ثبت نمیشد، اما قلبش حسابی مریضش کرده بود ! نحیف و رنجور! شب ها یه درد عظیمی از تو قفسه ی سینه اش شروع میشد و راه نفسش هم میبست!

خلاصه که با قلب لعنتی سنگینش ، زندگیشو میگذروند و اونو با خودش کشون کشون این طرف و اون طرف میبرد! سینما میرفت، پارک میرفت، کار میکرد و همه چیز! زندگی میکرد و بعضی وقت ها با خودش زمزمه میکرد: چرا گرفته دلت؟ مثل اینکه تنهایی! چقدر هم تنها !!!! اینو میگفت و جلوی ریزش اشک هاشو میگرفت! همینجا بود که قلب درد لعنتی بیشتر میشد... اینو یه بار توی یکی از زمزمه هاش فهمیدم! اینو فهمیدم که کسی بوده! همه کس شده ! و کسی رفته...

همینجوری با قلب مریضش میگذروند، با خواب های طولانیش! انگار وقتی خواب بود دیگه درد نداشت! بعد از یه مدت شنیدم تو خواب بوده که رفته... 

پس احتمالا درد نداشته... شاید خواب میدیده کسی اومده ! همه کس شده و با خودش بردتش...

هیچ کس نفهمید مرضش رو ... نه هیچ دکتری... نه هیچ جراحی ...اما من فهمیدم!

 قلب شکسته از هر مریضی ای بدتر و بی درمون تره! این قلب شکسته ی لعنتی...

نویسنده : انگور ۲ نظر ۰ لایک:) |
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان